مست سیمای تو گشتن آخر مقصود است

عاقبت دریا شدن ها مسلک هر رود است

هرکه حسن روی تو بر روی کاغذ میکشد

رنگ چشمان تو در نقاشی اش کمبود است

رسم دیرین شجاعت را کجا آموخته

زنده جانی که دلیل مردن نمرود است

از غم عشق پدر سوخته کجا بگریزم 

عطر دیبا از کجا شد پنجره مسدود است

هر چه میخواهی بگو لیک از جدایی دم نزن

پاسخ این خواهشت هرچه کنی مردود است

میشمارم ابر های هر پوک سیگار خود

چونکه حالا جای تو یک سینه پر دود است

قلب یک بیمار افسرده بنام بردیا

زیر الطاف کف پای شما مفقود است 

گزیده از اشعار دوست گرانمایه و دانشمندم محترم بردیا کاویانی