نجوای قلم

قلم آدمین را کند رستگار / اشعار و متون به قلم حامد فروتن

مقصود

مست سیمای تو گشتن آخر مقصود است

عاقبت دریا شدن ها مسلک هر رود است

هرکه حسن روی تو بر روی کاغذ میکشد

رنگ چشمان تو در نقاشی اش کمبود است

رسم دیرین شجاعت را کجا آموخته

زنده جانی که دلیل مردن نمرود است

از غم عشق پدر سوخته کجا بگریزم 

عطر دیبا از کجا شد پنجره مسدود است

هر چه میخواهی بگو لیک از جدایی دم نزن

پاسخ این خواهشت هرچه کنی مردود است

میشمارم ابر های هر پوک سیگار خود

چونکه حالا جای تو یک سینه پر دود است

قلب یک بیمار افسرده بنام بردیا

زیر الطاف کف پای شما مفقود است 

گزیده از اشعار دوست گرانمایه و دانشمندم محترم بردیا کاویانی

۱۰ آوریل ۱۶ ، ۱۶:۲۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Hamed forutan

سحر

امشب به درم تا به سحر زنگ قضا خورد

در منبر مسجد صنمی پا به گناه خورد

اندیشه نمودم که چسان خورد به  چی جرعت

الهام بیامد که هنگام سحر وقت نماز خورد


۰۹ مارس ۱۶ ، ۱۳:۰۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Hamed forutan

زمین لرزه

کنون وقت آنست که گویم سلام

بر آنکس که بشکست رمز کلام

ز یک لرزه فکرش بجا در فتاد

به قلب عزیزش نور ایمان شگافت

در توبه را باز نمود با عقل

ز درگاه منان مغفرت خواست خجل

ز راه خرافات و بیم و بلا

رها گشت و رفت بسوی خدا

فروتن تو نیز راه حق پیشه کن

ز بازار دنیا گریز و به عدل ریشه کن


۳۰ دسامبر ۱۵ ، ۱۵:۵۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Hamed forutan

قلب سیاه

ترسم ز ترس رسوا یارم به او چی گویم

ترسی ز فکر سودا دارم به او چی گویم

قید زمان گشتم دور از فراخ دنیا

در بند شک بماندم از حق به او چی گویم

حرص و هوس گشتست بر روح من حاکم

در ظلمت شبانگاه از نور به او چی گویم

چون قایق شکسته در حال غرق وهمم

در بحر وهم هولناک از مهر به او چی گویم

با قامت خمیده اکنون شکسته ام من

بیهوده گشت جوانی از وقت به او چی گویم

اندوه من ز آنست در شیفتگی روزگار

قلب سیاه دارم  پاسخ به او چی گویم


۳۰ دسامبر ۱۵ ، ۱۵:۳۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Hamed forutan

شب یلدا

آهسته بیار پیاله که امشب شب یلد است


پی هم بریز باده که امشب شب یلد است


برخیز تو ای مطرب سازی بنواز با عشق


شوری بکن بر پا که امشب شب یلد است


۳۰ دسامبر ۱۵ ، ۱۵:۳۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Hamed forutan

هستی

امشب ز سر مستی رفتم به در هستی

تا دم به دم آید دوست بینم که تو هستی

چشمم به دری افتاد دیدم متونی را

خواندم که چی باشد در موج همان هستی

تنویس همین بود یار عشق نام امید باشد

یکدم بخودم گفتم باشد بچه این معنی

فکری بخودم کردم رفتم به در دیگر

دیدم همان متون تنویس ز سر هستی

با دست چپ خود چشمم را بمالیدم

با دست دیگر کردم تعقیب دیگر معنی

با رنگ بسا خیره یک مطلب نابی بود

امید بود الله در عالم تنگ دستی

متن دیگرش خواندم ناگه بترسیدم

آنکس نبخشد رب باشد مادر آزاری

دردی به دلم افتاد اشکی ز چشمم رفت

دادم به خودم یکدم پیوند امیدواری

زان در بگشتم بر رفتم به مکان خود

دیدم که هست مادر در خواب رویایی

در پیش قدم هایش زانو زدم با اشک

تا بانگ خروسک  تا وقت سحر خیزی

بیدار بودم ای دوست تا برخیزد مادر

مادر که بیدار شد پرسید  چه میخواهی

گفتم که ای مادر هستی تو زمن رازی

یک لحظه بجا ایستاد گفتا پسرم آری

پرسید چرا نازم این را تو میپرسی

گفتم که ای مادر گفتست الله قطعی

ای بنده من هرگزنسیت راه به بهشت آنکس

کرده است پدر آزاری کند مادر ازاری

دستی کشید با مهر بر سر منم مادر

گفتا پسرم هستم تا نزد  الله رازی


۰۹ سپتامبر ۱۵ ، ۲۱:۱۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Hamed forutan

میهنم

میهنم تاج سرم خاک درت میبوسم

جامه پینه ای ات زخم تنت میبوسم

ما زتو مفتخریم و به تو مینازیم

به تن زخمی ، دل نرم تو میبالیم

که تویی مادر و هم همت  من

که تویی هویت و هم عزت من

فرزند تو هرگز به کسی تن ندهد

گر دهدت سر و ولی سنگر ندهد

دشمنت حیله گر و مکار اند

نزد ما چوچه سگ غدار اند


۰۹ سپتامبر ۱۵ ، ۲۱:۱۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Hamed forutan

رباعی ۳

درین زندان ظلمت بار بسا فریاد بیش از حد

میان میله فولاد بسا خون ها بیش از حد

کسی از زخم خود نالد کسی با تار ابریشم

بدوزد زخم نارنجش بسا غوغا بیش از حد


۰۷ آگوست ۱۵ ، ۰۰:۵۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Hamed forutan

رباعی ۲

حاکم که شود ظالم مطلب ز کجا آید

دلبر که شود مجرم مقصد ز کجا آید

بی پیر همی گردد دنیا چراغان دوست

میبخانه نباشد یار مستی ز کجا آید


۰۷ آگوست ۱۵ ، ۰۰:۵۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Hamed forutan

غریبم

درین شهر پر آشوب و شرر بار من غریبم

غریبم من درین بازی کردنکش غریبم

نه یار و یاوری دارم نه همدم نی رفیقی

درین دنیای مطلب ها و صد رنگها غریبم

بسازم خانه از عشق بگردم دور آن با مهر

که در بازی مکر و حیله و نیرنگ غریبم

روم با مهر کنار رودبار همدلی ها

که در دنیای جهل و تعصب من غریبم

بسازم بهر حفظ خود ز دانش دیوانی را

برای رهنمود عالم نادان که با آنان غریبم


۰۷ آگوست ۱۵ ، ۰۰:۴۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Hamed forutan